تعريف معماري
هر جا كه نياز به طراحي موجوديت يا سيستمي باشد كه ابعاد يا پيچيدگي آن از يك واحد معين فراتر میرود، و يا نيازمنديهاي خاصي را تحميل مینمايد، نگرشي ويژه و همه جانبه را لازم خواهد داشت كه در اصطلاح به آن معماري گفته میشود. معماري تركيبي است از علم، هنر و تجربه است؛ كه در رشته هايي نظير ساختمان داراي قدمتي چند هزار ساله است.
معماري يعني ارائه توصيفي فني، از يك سيستم كه نشان دهندة ساختار اجزاء آن باشد و ارتباط بين آنها و اصول و قواعد حاكم بر طراحي و تكامل آنها در گذر زمان را برقرار کند.
ويژگي بياني يا كانسپچوال معماري، عليالخصوص در عصر حاضر، در مواردي حتي با افراط مورد توجه بوده، و به عنوان پروسه تبديل ايده و مفاهیم به حجم مورد چالش قرار گرفته است.
آثار معماري، جداي از كاركردهاي فيزيكي ميتوانند از منظر ديگري مورد ارزيابي و توجه قرار گيرند؛ كه اين منظر به قابليت ها و كاركردهاي پيامي در معماری اشاره دارد. قدرت انتقال و بیام از طریق هنر معماری به دلیل لمس سه بعدی و ادراکی که از نزدیک برای مخاطبان خود ایجاد میکند به قدری تاثیر گذار و عمیق است که میتوان از آن به عنوان یک رسانه یاد کرد.
با نگاه به آثار معماري گذشته علاوه بر عملکرد کاربردی در معماري «ظرفي براي زندگي» ويژگيهاي ديگري هم دارند؛ كه براي مخاطباني كه با نگاه انديشه ورز به این آثار مينگرند حاوي پيامهايي با محتواي فرهنگي و اجتماعي است.
آثار معماري به «رسانهاي» قابل تشبيهند كه با زبان «عناصر حجمی» با مخاطب سخن ميگويند و با حضور در يك فضا و مكان تمام ابعاد وجودي ما، چه به لحاظ فيزيكي و چه به لحاظ ذهني، مخاطب پيام اثر معماري قرار ميگيرد. به تعبير ديگر، اثر معماري همچون رسانهاي است كه پيامش با زبان فضا به مخاطب عرضه ميشود.
اگر كمي در چيستي و ماهيت اين پيام تامل كنيم ، ميتوانيم بگوييم «پيام» آثار معماري همچون «پيام» رسانه هاي جمعي پيش گفته، مقطعي و كوتاه مدت نيست.
معماري پديدهاي فرهنگي و اجتماع است. پيام اثر معماري نيز همواره بازتابي از روح زمان است.
معماري، همچون يك رسانه نقشي را ايفا ميكند كه ميتوان از آن با تعبير ايجاد تداوم و پيوستگي فرهنگي در بافت فكري مردم و اجتماع ياد كرد.
تعاريف مختلفي كه تاكنون از معماري ارائه شده است، اغلب به گونهاي بر اهميت فضا در معماري تاكيد ميكنند، بطوري كه وجه مشترك بسياري از اين تعاريف، در تعريف معماري به عنوان فن سازماندهي فضا است.
معماري به عنوان اجتماعي ترين هنر بشري با فضاي اطراف انسان مرتبط است.
در تعريف معماري بايد به چند نكته زير توجه كنيم :
- معماري نوعي عمل خلاقانه است.
- مقصود آن شكل دادن به فضاي زيست انسان درتمامي ابعاد آن ميباشد.
- گستره ی آن از جوابگويي به نيازهاي انساني، در پيوند با محيط و طبيعت وحتی بيان عواطف و اعتقادات او طيف وسيعي را دربر ميگيرد.
تعريف معماري در فرهنگ لغت عبارت است از: هنر و علم طراحي و بناي ساختمانها.
تعريف معماري در لغت نامه دهخدا: معماري در لغت به معناي علم بنايي و ابعاد سازي آمده است.
معمار به معناي بسيار عمارت كننده و آنكه عمارت كند و موجب رونق و تعالي گردد و عمارت نيز به معني آبادي است.
تعریف معماری از زبان مشاهیر هنر و معماری:
ويترو ويوس:
به روایتی اولين شخصي كه گفت معماري هنر است.
اشاره به بخش هنری رشته معماری.
هانسهولاين:
معماري نظمي معنوي است كه در ساختمانها تجسم يافته است. معماري يك مفصل ارتباطي است. يعني به يك بعد اضافي عينيت بخشيدن، معماري واقعي در این عصر، در حال تعريف جديدي از خودش به عنوان يك واسطه است و دايماً در حال توسعه دامنه بيان خويش میباشد، معماري رمزآلود تداعيكننده و دوجنبهاي است.
از دیدگاه وی، همه معمارند و همه چيز معماري است.
اشاره به بعد نظم و ارتباط معنوی میان نظم و معرفت در معماری.
فيليپ جانسون:
معماري هنري است شگفت انگيز روشنگر و آزاديساز. هنر معماري عبارت است از طرحهايي فردي كه با نقاشي و تنديس رقابت ميكند و هيچ معنايي ندارد بلكه تنها ايجاد انواع جديد فضاهاست.
اشاره به بخش هنری معماری در القاء پیامهای عمیق و تاثیر گذار.
والترگروپيوس :
معماري هنر كاربردي است و در ارتباط نزديك با ساير هنرها شكل ميگيرد و نمونه بارز اين تعريف مدرسه باوهاس ميباشد.
اشاره به کاربردی بودن هنر معماری در زندگی مخاطبان این هنر.
آگوست پره :
معماري زنده آن است كه معرف صادق زمانه خود باشد. در همه قلمروهاي ساخت آنرا ميجوييم و از ميان آنها كارهايي را برميگزينيم كه سخت از كاربري مورد انتظار تابعيت كرده، با مصالح خردمندانه ساخته شده و با تركيب متناسب عناصر ضروري به زيبايي دستيافته باشند.
اشاره به بیان و تعریف جوامع در قالب معماری.
ميسونده روهه:
معماري چيزي جز تمناي زمان براي فضايي زنده متغير و جديد نيست درست است كه معماري بر روي حقايق مسلم بنا گرديده است اما زمينه كار اساسي آن تسلط معاني است. معماري ارادة زمان است كه به فضا تبديل شده است. زنده شاداب و جديد.
اشاره به رابطه زمان و مکان در روند شکل گیری مکان به وسیله معماری.
ويليام موريس:
معماري شامل تمامي محيط فيزيكي است كه بشر را احاطه ميكند و تا زماني كه عنصري از اجتماع متمدن هستيم نميتوانيم از حيطه آن خارج بشويم، زيرا معماري عبارت از مجموعه تغييرات و تبديلات مثبتي كه هماهنگ با احتياجات بشر بر سطح زمين ايجاد شده است و تنها صحراهاي دستنخورده از آن مستثني هستند انسان تحت تسلط معماري به جهان چشم ميگشايد و به خاك سپرده ميشود.
اشاره به تاثیر معماری و گستردگی این تاثیر بر زندگی بشر.
لوكوربوزيه:
لوكوربوزيه نيز معماري را اينگونه ميبيند:
« معماري فرمها, حجمها, رنگها, اكوستيك و موسيقي است. نور و سايه بلندگوهاي معمارياند. معماري بازي استادانه, صحيح و باشكوهي از احجام تركيب شده در زير نور ميباشد. »
در تعریفی دیگر لوکوبوزیه بیان می دارد که معماري غير از نمايش ساخت و پاسخ دادن به نيازها است.(منظورم از نيازها استفاده ،راحتي و آسايش عملي است)
اشاره به استفاده از تضادها در معماری برای بیان قویتر و توجه به روح زندگی در بناهای ساخته شده.
فوتوريستها :
معماري تحت تأثير جهان مكانيكي و تكنولوژي ميباشد.
اشاره به تاثیر پذیری معماری از تکنولوژی روز بشر.
كلوتز:
ما بايد تمام ساختمانهاي جديد را تا حدود زيادي مرتبط با محيط آنان بدانيم چرا كه معماري بومشناسي است.
اشاره به بحث بوم شناسی و تاثیر پذیری معماری از منطقه و اقلیمی خاص که در آن طراحی و ساخته میشود.
لوييكان:
معتقد است معماري به عنوان خلقتي هنري براي برآوردن يك نياز نيست بلكه آفريدن نياز است. معماري شناسايي همگني فضاهايي است نامتناسب با عملكردهاي خاص انساني. معماري سازندگي ذهني فضاهاست و از جايي شروع ميشود كه عملكرد روشن و مشخص است.
اشاره به مبحث نیازهای بشری و برآوردن خلاقانه آن در معماری.
ژاك دريدا:
معماري كوششي است براي آنكه پيوند بين خود و فلسفه را استوار سازد و آنرا قابل تصور نمايد.
اشاره به رابطه تنگاتنگ میان معماری و فلسفه.
پيترآيزنمن:
معماري در حضور و بينش خود به عنوان سرپناه وعرفاً خانه وكاشانه ريشه دوانيده است.
معماري محافظ هستي است و آخرين سنگر مكان. مكان، لامكاني را فرو مينشاند؛ زيرا لامكاني موقعيت متناقضي را دامن ميزند. وی معتقد است معماري امروز ما بايد منعكس كننده شرايط ذهني و زيستي ما باشد و آنچه كه در معماري امروز ما مورد غفلت قرار گرفته بخشي از زندگي ما است.
اشاره به تعلق زمانی معماری و مسئولیت بیانگری معماری در هر برهه زمانی.
بهرام شيردل :
معماري هنر نيست، معماري علم است و بايد در خدمت جامعه باشد.
اشاره به شخصیت علمی و فنی معماری فرای از جنبه های هنری آن.
برنارد چومي:
معتقد است معماري به چهرهاي نقابپوش ميماند نميتوان به راحتي نقاب را پس زد، همواره مخفي است. در پس طرحها دريافتها، عادتها و قيد و بندهاي فني. اما همين دشواري در پس زدن نقاب معماري است كه آنرا اين همه خواستني ميكند!
اين نقابزدايي لذت معماري است. معماري هميشه در مورد رويدادي بوده كه در فضا رخ ميدهد تا دربارة خود فضا. اگر معماري هم مفهوم و هم تجربه فضا و كاربرد فضا و انگاره نمودي است نه سلسله مراتبي, پس معماري ميتواند به جدا ساختن اين مقولهها خاتمه دهد و آنها را بصورت تركيبهاي بيسابقه، برنامهها و فضاها درهم ادغام ميكند. معماري بايد به عنوان تركيب فضاها رويدادها و حركتها بدون هيچ سلسله مراتبي يا اولويتي ميان اين مفاهيم ديده شود معماري تنها ديسيپليني است كه بنا به تعريف مفهوم و تجربه تصوير ذهني و ساختار را درهم ميآميزد. معماري مكان تركيب تمايزهاست.
اشاره به بخش ناشناخته و تاثیرات غیر مستقیم معماری که از خواص جدا ناشدی آن محسوب شده و به آن جذابیت میبخشد.
تادو آندو :
معماري بايد كاملاً با اطراف هماهنگي داشته باشد. وظيفة معماري درك منطق توصيفناشدني مكان است.
اشاره به لزوم هماهنگی میان معماری با محیط اطراف و هویت پذیری از بستری که در آن شکل میپذیرد.
نورمن فاستر:
معماري چيزي نيست كه در ذهن منتقد باشد معماري در مورد زندگي واقعي است دربارة مردم است، دربارة مسكن دادن به مردم و تأمين نيازهاي ايشان است.
اشاره به ارتباط تنگاتنگ معماری با زندگی واقعی بشر و تاثیرات مستقیم آن بر روند زندگی مخاطبان بناها.
آنتونيوگائودي:
معماري مانند موجودي زنده است و فضايي پويا كه دنياهاي درون و برون را به يكديگر پيوند ميزند. معماري بازگشت به طبيعت و محيط زیست است.
اشاره به زنده بودن معماری به علت زندگی که در آن جریان دارد.
آلوارآلتو :
معماري علم نيست. فرايند تركيبي عظيمي است كه هزاران كاركرد معين انساني را با هم تلفيق ميكند و همان معماري باقي ميماند. نسبت معماري ايجاد هماهنگي ميان جهان مادي و زندگي انساني است.
برخلاف نظر بهرام شیر دل!
اشاره به ترکیبی بودن معماری در علم و هنر و فنون و گستردگی و ایجاد ارتباط میان تمامی این بخشها در چیزی به نام معماری.
اتوواگنر:
هنر به طوركلي و معماري بطور خاص نشانگر سيستم ارزش گذاري در هر دوره است.
اشاره به بیان ارزشها در هر دوره با زبان معماری.
رابرت ونتوري:
معماري يك ساختمان است با دكوراسيون بكار رفته. وی بیان میدارد که معماري تنها تكنيك و تكنولوژي نيست بلكه مسايل بسيار پيچيده و متضاد در ساختمان وجود دارد كه نميتوان آنها را ناديده گرفت. معماري ادامه فرهنگ، تاريخ و سنت است.
اشاره به تاثیر گذاری تفکر و سنت جوامع در هر دوره و شکل گیری معماری در هر فرهنگ با توجه به سنتها و قید و بندهای هر جامعه است.
رنزوپيانو:
معماري يك هنر تحميلي است. معماری, كنسرت يا نمايش نيست كه مردم بتوانند انتخاب كنند. هنگامي كه اثر ساخته شد مردم ناگزيرند از آن استفاده كنند بنابراين بخشي از مطالعات وتجربيات افراطي معماري بهتر است از محدوده نمايشگاه و نوشتار فراتر نرود.
اشاره به اجبار معماری در ایجاد رابطه با مخاطب بر خلاف سایر هنرهای بشری و ناگذیری از ایجاد ارتباط با آن.
برونو زوي:
معماري هنر ساختن فضاست.
اشاره به سازماندهی فضاها و لزوم توجه به آن در معماری.
زيگفريد گيديون:
معماري محصول شرايط و عوامل فراواني مانند عوامل اجتماعي اقتصادي علمي فني عادات و رفتار آدمي است كه معيار اشتباه ناپذيري از رويدادهاي زمان را بدست ميدهد.
اشاره به تاثیر پذیری مستقیم معماری از بستر اجتماعی که در آن شکل میگیرد.
يورگ گروتر:
معماري مجموعهاي است، كم و بيش پيچيده از سيستمهاي فضايي كه بر يكديگر تأثير ميگذارند، يكديگر را ميپوشانند در يكديگر تداخل ميكنند و با يكديگر به رقابت ميپردازند.
اشاره به پیچیدگی روابط در فضاهایی که در اثر معماری به وجود میآید و به تاثیر گذاری این رابطهها بر یکدیگر اشاره میکند.
رم كولهاس:
معماري آميزهاي است پرتناقض از توانايي و ناتواني.
اشاره به قابلیتهای برقراری ارتباط معماری با مخاطب و طراح اثر در سه ضلع طراح، اثر، معماری.
اسوالد ماتياس اونگرس:
معماري هيچ ارزش مطلقي را بيان نميكند بلكه نسبتي است از درگيريهاي دايمي و بحثهاي تجليلي با عناصر واقعي.
اشاره به ارائه مباحث تجلیلی و تجویدی با زبان معماری در قالب عناصر شکل دهنده معماری.
كاتسو هيرو كوبامايشي:
معماري هنري است كه بشر را عمدتاً با قدرت ذاتي فرم خود محصور ميكند.
اشاره به قدرت حصر در معماری که در آثار به جای مانده از گذشته تا کنون به اثبات رسیده است.
کلام آخر:
همانطور که مشاهده میکنید هر کدام از چهرههای یاد شده با توجه به تفکر و برداشت خود ا از معماری تعریفی را ارائه میدهند. اما چیزی که در تمام این تعریف ها مشترک است جنبه اثر گذاری عمیق معماری بر مخاطبان خود و محیط اطرافش است. که نباید دست کم گرفته شود و از آن سرسری گذشت.
در پایان به اعتقاد شخصی خودم :
بهتر است که بگوییم که معماری سازنده فرهنگ تاریخ و سنت است.
|